پرنسس رزالینپرنسس رزالین، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

شاهدختِ من

پنجاه و یکمین ماهگرد پرنسس رزالین👑🌹 و یلدای۹۹

بانوی موسیقی و گل شاپری رنگین کمون😚 هم پنجاهمین ماهگردت مبارک و هم طولانی ترین شب سال عشق مادر، جان پدر💓. از بابایی ساعت مچی هدیه گرفتی و از من کرم شکلاتی زندگیم💖. یه بازی پیشنهاد دادی به اسم گمش کن پیداش کن!😘😍 توپت رو قایم میکنی و تا ده میشماری و من باید پیداش کنم و برعکس😊. برای یلدا تصمیم داشتیم بابایی هله هوله و خوراکیهای مرسوم یلدایی بخره و سه تایی جشن بگیریم اما دلم طاقت نیاورد. میدونستم بابایی دیر میاد و امکان داره خوابت ببره فوراً دست به کار شدم و کیک شکلات و گردو پختم و ژله ی میوه گذاشتم و پاپ کرن( شما به پاپ کرن میگی پُفالی!😍😚) درست کردم. سی مین بعد بساط جمع جور یلدایی مون آماده بود تا بابایی...
30 آذر 1399

آخرین پاییز نوشته ی 1399

🌟یک تجربه ی هنری🌟 خمیر گلچینی مامان هلیا: من اولین خمیر گلچینی ابداعی خودم رو یازده دوازده سالم بود ساختم و بدون آموزش آثار زیبایی خلق مینمودم که فقط به ساخت گل ختم نمیشد😎. این مدت که چندجا این خمیر به دردم خورد به این نتیجه رسیدم میشه به جای آرد از سبوس نرم شده ی گندم، جو یا برنج استفاده کرد. سبوسها مقدار کمی مصرف دارند و بیشترش دور ریخته یا آتش زده میشن.  فقط باید مقدار بیشتری آب به چسب چوب اضافه کرد و به راحتی به خمیر مورد نظر رسید. میشه برای شروع کار از نصف آرد نصف سبوس استفاده کرد تا قلقش دستتمون بیاد و با این کار به طبیعت کمک کنیم. خصوصاً الان که نزدیک سال نو هستیم دکوری های خوشکلی درست کنیم و حتی توی تزیین درختمون🎄 استفاده کنیم...
22 آذر 1399

آهسته آهسته... مهیای رفتن میشود پاییز

هوا خیلی سرد و بارونیه🌧❄. ترجیح دادیم فعلاً مهد نری. میدونم زوده اما من عجولم عسلکم برای همین آموزش خواندن و نوشتن به زبان فارسی رو از سر گرفتیم✏📖. یک روش ابداعی دیدم و مطابق اون عمل کردم که خوندن رو واست راحتتر میکنه. نوشتن هم چون نقاشیت خوبه سختت نیست. اما امان از بی حوصلیگت، زود خسته شدنت و لجبازیت که اقتضای سنته جونم😊😚💝. به پیشنهادم به عنوان کاردستی یک گل کلاژی درست کردی که خیلی خوشت اومد💥☇. با بابایی رفتید پارک و منم توی این هوای عشق چند نفس عمیق کشیدم و خوابیدم که بینهایت چسبید💤. تارت انجیر هم پختم که اعتراف میکنم خمیرش رو خوب درنیاوردم🙁 عوضش دوناتم خوب شد🍩. از تایم خوابت استفاده میکنم و گاهی نون میپز...
18 آذر 1399

9/9/99

چه تاریخ روندی! دوسش داشتم. بدون برنامه ی قبلی با هم خونه رو تمیز کردیم دختر گلی جونم😘. بابایی هم نزدیک ظهر رفت سرکار و قبلش سوپ گرم و مقوی پاییزی خوردید که از شب قبل بارگذاشته بودم و توی این هوای سرد و بارونی خیلی چسبید. یازده سال پیش یعنی 8/8/88 من داشتم جهیزیمو میخریدم و با بابایی میچیدیم. اسم خونمون رو گذاشته بودیم خونه ی ناوارویی! دور تا دور پوشیده با پنجره های پهن و بلند. زمان خودش جزء خونه های مدرن محسوب میشد. بابایی کار میکرد و منم صرفه جویی و پس انداز. بیست و دو سال پیش 7/7/77 دوم راهنمایی بودم و ففه ففلی رو میدیدم. هپت هپت هپتاد و هپت! سی و سه سال پیش 6/6/66 هم دو ساله بودم و چیزی به یاد ندارم😊. ...
10 آذر 1399

پنجاهمین ماهگرد پرنسس رزالین👑🌹

 عمر آبان نود و نه مثل قطره های بارون پاییزی فرو ریخت و شما عزیز دل مامان و بابا وارد پنجاهمین ماه زندگیت شدی ناز خاتون. دلت شاد و لبت خندون نفسم.  هدیه ی من کوفته و کته ی ابداعی(همون کوفته تبریزی ولی بجای گوشت قرمز گوشت مرغ استفاده کردم) و نونهای مارمالادی مخصوص خودم بود و بابایی عزیز هم برای چندمین بار دفتر نقاشی و مدادرنگی واسه شما خرید. نقاش کوچولو😘😍 گوشیم بازم به لطف شما مریض شده خانومی. با گوشی بابایی راحت نیستم. ...
2 آذر 1399
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاهدختِ من می باشد